ماه من تابید و شد تابان رخ خورشید از او
نازم آن ماهی که خورشید فلک تابید از او
روز بسیار است و شب در گردش خورشید و ماه
کز افق گوید نشان ماه یا خورشید از او
نازم آن روزی که در تاریخ ایام بزرگ
در تجلی ماه از او، خورشید از او، ناهید از او
تا بدانی روز ما روشن تر، آن روز از چه روست
روی او بایست دید و وصف او پرسید از او
دیدن و پرسیدنش با چشم ایمان لازم است
ورنه طرفی برنبندد دیدة تردید از او
دیدة حق بین بباید، تا ببیند روی حق
ورنه حق گوید که باید روی حق پوشید از او
دیدة حق بین گشا و طلعت حق را ببین
تا تو هم نادیده بگشائی لب تمجید از او
آنکه زاد و مرد آئین ستم از زادنش
آنکه جان داد و جهان شد زندة جاوید از او
آنکه باطل از کسی نشنید و خود جز حق نگفت
بی خیال از آنکه باطل حرف حق نشنید از او
آنکه با خون بوستان معدلت را آب داد
وانکه بنیان ستم بی شاخ و بن گردید از او
آنکه پرچمداری اسلام را باخون خرید
تا به پا گشت وعلم شد پرچم توحید از او
آنکه از میلاد او تاریخ حق مبدأ گرفت
و آنچه شد تاریخ حق، تاریخ حق گردید از او
عاقبت دیدی که ظالم پیش پایش سرنهاد
گرچه قد افراشت در آغاز و سرپیچید از او
عاقبت دیدی که ظالم بر سر دولت نماند
دولتش شد سرنگون و آنچه شد تولید از او
دولت باطل نپاید ، ور بیاید دیر و زود
دست حق خواهد بساط چیده اش برچید از او
دولت حق دولت خاص حسین بن علی است
دولتی کز مکرمت دولت بسی زایید از او
دولت امروز ما ، از دولت آل علی است
دولت آل علی نازم که حق پایید از او
تو همی بینی که بر وی چشم ایرانی گریست
خود نمی بینی که تاریخ عجم خندید از او